بیا سوار قصه رو، رو اسب خستگی ببین ببین شدم یه خاطره فقط همین٬ فقط همین ببین بهار عشقمون پر از گلای پرپره غم جفت مهربونتو به باغ گریه میبره ای تو مثل قصه با من همسفر تا مرز رویا این منم تنهای تنها خسته از تکرار شب ها طرح مات انتظارم، چشم من فانوس راهه جاده اما امتدادش، مثل بخت من سیاهه، مثل بخت من سیاهه چه تلخه بی تو گم شدن تو سایه های سرد شب چه خسته پرسه می زنه پس از تو کوچه گرد شب شاید تو با ستاره ها ی شب صدامو گوش بدی از برج عاجت آخرین ترانه هامو گوش بدی لحظه های تلخ مرگ لحظه های بی تو بودن از تو سهم من همینه، شعر دلتنگی سرودن سایه ای تنها رو هر شب، تا در میخونه بردن در پناه می شبا رو به فراموشی سپردن ای تو مثل قصه با من همسفر تا مرز رویا این منم تنهای تنها خسته از تکرار شب ها طرح مات انتظارم، چشم من فانوس راهه جاده اما امتدادش، مثل بخت من سیاهه، مثل بخت من سیاهه چه تلخه بی تو گم شدن تو سایه های سرد شب چه خسته پرسه می زنه پس از تو کوچه گرد شب شاید تو با ستاره ها ی شب صدامو گوش بدی از برج عاجت آخرین ترانه هامو گوش بدی لحظه های تلخ مرگ لحظه های بی تو بودن از تو سهم من همینه، شعر دلتنگی سرودن سایه ای تنها رو هر شب، تا در میخونه بردن در پناه می شبا رو به فراموشی سپردن