مادر رنج و پدر خوانده ی آوارگیم خسته از آنچه که آمد به سر زندگی ام حیرت انگیزترین فاجعه ی این برهوت یک پشیمانی بی فایده در حین سقوط شرح دلگیرترین منظره ی برگ و باد سفره ی خالی و مشق شب بابا نان داد من یکان عدد هیچم و از هیچ پرم چون سکوت آمده ام تا به کسی بر نخورم شعر تلخی شده ام دیوانی از دلواپسی از مصیبت نامه ها فالی نمیگیرد کسی ♪ یک پشیمانی بی فایده در حین سقوط رو به این منظره بی سر و ته حیرانم کفر نباشد گویی از چشم خدا پنهانم ای خوش آن عمر که در بی خبری سر کردم کاش میشد به همان بی خبری برگردم من یکان عدد هیچم و از هیچ پرم چون سکوت آمده ام تا به کسی بر نخورم شعر تلخی شده ام دیوانی از دلواپسی از مصیبت نامه ها فالی نمیگیرد کسی