یه روز از راه رسیدی مرد جوون خسته و غریبو بینامو نشون صورتت سوخته افتاب کویر چشمات از رنگ زلال اسمون با سبد سبد پر از گلهای یاس شدی همسرای تنهایی من با پناه نفسای گرم تو زنده شد عشق اهورایی من این منم که از تو سبزم تو کویر خشکو تنها ای برای تن مردم نفس دم مسیحا تو شدی صاحب جونو تن من دیگه تو از همه سر بودی برام تن من مسافر رو به زوال اما تو معجزه گر بودی برام اما بی بهونه رفتی تا دوباره کی بیایی همیشه قربونی داره موج دریای جدایی این منم که از تو سبزم تو کویر خشک و تنها ای برای تن مردم نفس دم مسیحا تو شدی صاحب جون و تن من دیگه تو از همه سر بودی برام تن من مسافر رو به زوال اما تو معجزه گر بودی برام اما بی بهونه رفتی تا دوباره کی بیایی همیشه قربونی داره موج دریای جدایی این منم که از تو سبزم تو کویر خشک و تنها ای برای تن مردم نفس دم مسیحا این منم که از تو سبزم تو کویر خشک و تنها ای برای تن مردم نفس دم مسیحا این منم که از تو سبزم تو کویر خشک و تنها ای برای تن مردم نفس دم مسیحا این منم که از تو سبزم تو کویر خشک و تنها ای برای تن مردم نفس دم مسیحا