شب مهتابی رو مخمل نور تو به من دادی جام بلور اون برق بلور یادگار تا گفتی از عشق عشق موندگار ماه خنده زد ستاره پرکشید شب خلوت بود و سایه بی قرار تو رفتی و دلت عهد وفا با عشق تازه بست دلم کنار یاد تو با یادگار نشست یه شب رهایی شد جام بلوری دست تو دست من یاد تو خنده زد به دل من یادگار شکست تو رفتی و دلت عهد وفا با عشق تازه بست دلم کنار یاد تو با یادگار نشست یه شب رهایی شد جام بلوری دست تو دست من یاد تو خنده زد به دل من یادگار شکست مثل پر زدن یه ذره ی نور مثل برق خوش یه جام بلور یک لحظه ی قشنگ یادگار یه برگ گل مونده از بهار عشق واسه من شکوه لحظه بود عمر ره گذرو لحظه موندگار