رفتم به سوی خونه خونه بود آشیونه دیدم درها بسته پنجره ها شکسته کوچه ها همه ساکت صدای بچه ها نیست نگاه ها همه سرد دیگه اون خنده ها نیست دیدم یک پیر خسته کنج دیوار نشسته گم شده تو خیالش باده به دست و مسته (میخونه) همه همه منتظر، نشستن تا که خدا بفرسته از اون بالا، ی ی ی ی هم صدا شاید که ما دوباره بشنویم بچه ها رو بشکنیم این سکوت باز کنیم این درا رو شاید که ما دوباره بشنویم بچه ها رو بشکنیم این سکوت باز کنیم این درا رو ♪ همه همه منتظر ، نشستن تا که خدا بفرسته از اون بالا، ی ی ی ی هم صدا شاید که ما دوباره بشنویم بچه ها رو بشکنیم این سکوت باز کنیم این درا رو شاید که ما دوباره تو هر شعر و ترانه بشنویم از عاشقی شمع و گل و پروانه ♪ شاید که ما دوباره بشنویم بچه ها رو بشکنیم این سکوت باز کنیم این درا رو شاید که ما دوباره تو هر شعر و ترانه بشنویم از عاشقی شمع و گل و پروانه شاید که ما دوباره بشنویم بچه ها رو