حالا تو قصر یخی بی تو من منتظرم توی بهت لحظه ها از تو من بی خبرم خورشید روشنیا دیگه نوری نداره نمی تابه آخه اون بی تو که جونی نداره ببین خورشید خانوم تو غم خوابیده دل تو و منو از هم بریده هنوزم یاد تو چراغ خونست نباشی زندگی بی تو بهونست بیا تا قصر یخی چیکه چیکه آب بشه دیوار فاصله ها بینمون خراب بشه بیا تا قصر یخی با تب دستهای ما خورشیدو بیدار کنه واسه فردای ما اگه روزی روزگاری باسه من نورو بیاری دست پاک تو دوباره توی دست من بذاری باسمون میشه سک.ته قصه تلخ جدایی دوباره قصر سیاهی میشه قصر روشنایی ببین خورشید خانوم تو غم خوابیده دل تو و منو از هم بریده هنوزم یاد تو چراغ خونست نباشی زندگی بی تو بهونست بیا تا قصر یخی چیکه چیکه آب بشه دیوار فاصله ها بینمون خراب بشه بیا تا قصر یخی با تب دستهای ما خورشیدو بیدار کنه میون فردای ما