تموم حرفاتو ندونستم ندونستم ندونستم چه بی صدا خوندم ندونستی ندونستی ندونستی چه لحظه های که من شکستم تو شکستی و ندیدیم به یاد یه لبخند گریه کردم گریه کردی و نشنیدی تو از تبار عشقی و ندونستی تو لحظه جدایی من و تو یکی هستیم من از تو گله دارم چرا اشکامو ندیدی من از تو شنیدم تو رفتی و هرگز نشنیدی اره ما از تبار عشقیم اما ندونستیم تو لحظه جدایی من و تو یکی هستیم تو باغ ابریشم توی دشت ارزو ها تو می نشینی من پریشونو تو دوباره تویه اغوشت می گیری نگاه شیرینت باز می تابه تو وجوده سرد و خستم بدون که هر لحظه من با عشقت زنده هستم ما اون هوای پاک داشتیم ندونستیم یه جون و یه روح و یه خون داشتیم و ندونستیم