نمی دونستم از عاقبت این دنیا روزی که من از روزگار تو رفتم درد عاشقی رو من اگه می دونستم به خدا من از پیش تو نمی رفتم قطره قطره خنده رولبات رنگ پاک خودشو به آینه باخت اما هر نفس تو هر نگات ،توی هر لحظه برام آشونه ساخت چه بی صدا دست پاک تو اومد و رفت از کنار من زندگی گذشت گفتم که تو هم هوس بودی برای من رفتم رفتم که از یادم بری دیدم نمیشه رفتم رفتم که از یادم بری دیدم نمیشه توی قلبت همه رازهاتو به من گفتی و تو خواب ناز نشنیدم رنگ عشقت پاک و بوسیدنی بود اما من کوربودم و خندیدم حالا دیگه من و صدا پژمرده شدیم ،بی آشیون عید که میشه پرستوها نمیان به خونمون رفتم رفتم که از یادم بری دیدم نمیشه رفتم رفتم که از یادم بری دیدم نمیشه حالا دیگه من و صدا پژمرده شدیم ،بی آشیون عید که میشه پرستوها نمیان به خونمون رفتم رفتم که از یادم بری دیدم نمیشه رفتم رفتم که از یادم بری دیدم نمیشه