یه آشفته یه سرگردون تو دستای موجای تقدیر رسید آخر به یه ساحل مثل خوابی که شده تعبیر مثل مروارید سفیدی به چه زیبایی می درخشی توی دریا توی دریا تو وجودش پاکی بارون تو حضورش گرمی خورشید مثل رویا مثل رویاااااا ساحل ساحل عشق ساحل ساحل عشق ساحل ساحل عشق ساحل ساحل عشق رسید از راه قدم برداشت دلش توی سینه می لرزید پر از شوق و امید اما رو قلبش بود سایه ی تردید نکنه روی دل ساحل جای پاهای کسی باشه کی می دونه کی می دونه نکنه توی دل ساحل خونه و جای کسی باشه کی می دونه کی می دونه ساحل ساحل عشق ساحل ساحل عشق ساحل ساحل عشق ساحل ساحل عشق ولی این قصه افسانه نسیت این قصه قصه ی من و توست پس باید دل و زد به دریا از دل غبار تردید و شست می خوام بگم که دلم رو باختم تو هجوم ناغافل عشق میخوام بگم اون پریشون منم من تویی تویی اون ساحل عشق ساحل ساحل عشق ساحل ساحل عشق ساحل ساحل عشق ساحل ساحل عشق