سلام میشنوی صدایمه میبخشی امروز گلویم پر بغضته خیلی وقت است داری هوایمه میبخشی نشد جبران کنم لطفته امروز هم دلم گرفته و دلم میشه کمی گپ بزنم کتت حیــــف رابطه یک طرفه ست دوست داشتم مه هم بشنوم گپت بعد چند سال آمدم به خود میبینم هر چی داشتم دروغ بود کوشش کدم, آخر هم نشد چون وقتی شروع کدم غروب بود شاید فکر کنی میشناسی مه ره چون دیدیم همو قسمی که خواستم هر چی از مه میدانی ره دور کو قصد دارم برت بگوم چی است اصل داستان ده قوس هفتاد چهار شدم متولد بین دو ملیت کم و کم و کم سه چهار, شدم تا حال کلان بین دو ذهنیت ولی آسان نبود یک قدمش شاید باشه برت سخت هضم کدنش ولی به خاطره سن کمه مادرم قبل تولدم فکر سوء میزد د سرش بعد تولد هر گپ بد میشد همش میگفتن قدمم بد بود یک اوشتوک چهار ساله چی میفامه که ظلم کنی سرش مگه هدفم بد بود؟ سیزده ساله با مریضی هایم هر روز میکدم دست و پنجه نرم حتمن فقر هم تقصیره مه بود که همیش میگفتن کار کو, حرف نزن فقر یعنی چی؟ یعنی کلان شدن بین چند تا اقاربه معتاد فقر یعنی چی؟ یعنی نداشتن دورانه طفولیت بعد نوزادیت فقر یعنی باشه پدر زنده ولی لت و کپ کنت برادر هایش فقر یعنی باشی د کار خبره ولی نتانی مچ شوی به باور هایش فقر یعنی باشه ضریبه ذهنیت بالایه صد و سی و پنج ولی اقارب میکنن تخریبت میندازن همیش خاک د سر گنج فقر یعنی تا وقتی د تلویزیون میبیننت باشه فرزنده محبوب اگه از پدر د جمع بپرسن بچیت چیکارس؟ میگه میکنه بوت کوک هر از گاهی همی خاطراته تلخ برمیگرده میشه خراب وعضم د ایی اواخر حتی تابلت های تلخ دیگه ندارن سرم تاثیر شدم آدمه افراطی که گاهی میخندم و گاهی گم ام د خود هستن دورم افرادی که به بودنشان کنم دلمه خوش تا به کی باشه آرام دلم که روز های بدم پشتم نفر هست تا به کی باشه ترس د دلم که بدتر باشه روزش د روزه بدم تا به کی باشه ای فکر د سر که هر لحضه د پشتم خطر هست تا به کی باشه ایی شک د سر که نتانم به خود بگوم که مردم از بس سقوط کدم د زندگی نمانده هیچ غروری د تنم اگه سر سرک دو هم بزنیم میگم تشکر چون نمیخوره بر به شانم دورم پر از آدم های بست ولی افکارم از همه منفیست نمی تانم کنم رابطه هایمه حفظ از همو اول افکارم سمیست خانواده از مه برده ساخت و گفت پادشاهی از پیسه داراست گفتن کوچیک بی اندیش و کوچک بخواه چون بزرگ طلبیدن خرجش بالاست میگن نمی تانم حولی بخرم یا بره خودم یک خانه بسازم شما ازم یک هیولا ساختین قصد دارم ازش یک آدم بسازم