ما به هم دست دادیم بمانیم هر چه شد پای هم تا همیشه قول دادیم خوشبخت باشیم توی دنیای هم تا همیشه پس چه شد آن همه شور عزیزم؟ دیده بودم تو را جور دیگر این تو نیستی، باور ندارم دوستت داشتم، آری عزیزم داشتم، حیف دیگر ندارم میروم یک جای دور عزیزم اگر مثل من ساده بودی چه می شد؟ دل به من داده بودی چه می شد؟ از تب و تاب نیفتاده بودی چه می شد؟ سرانجام کار تو با من چه می شد؟ روزگار تو با من چه می شد؟ هر چه کردم بمانی، نماندی، نمی شد ♪ من چه رازی که می دانم از تو تو چه جانی که سوزاندی از من مُنزوی تر شدم از گذشته مردم شهر را راندی از من اگر مثل من ساده بودی چه می شد؟ دل به من داده بودی چه می شد؟ از تب و تاب نیفتاده بودی چه می شد؟ سرانجام کار تو با من چه می شد؟ روزگار تو با من چه می شد؟ هر چه کردم بمانی، نماندی، نمی شد ♪ (اگر مثل من ساده بودی چه می شد؟) (دل به من داده بودی چه می شد؟) (از تب و تاب نیفتاده بودی چه می شد؟) (سرانجام کار تو با من چه می شد؟) روزگار تو با من چه می شد؟ هر چه کردم بمانی، نماندی، نمی شد