بشنو از نی چون حکایت میکند وز جداییها شکایت میکند کز نیستان تا مرا ببریدهاند از نفیرم مرد و زن نالیدهاند سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق بشنو از نی چون حکایت میکند وز جداییها شکایت میکند کز نیستان تا مرا ببریدهاند از نفیرم مرد و زن نالیدهاند سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق هرکسی از ظن خود شد یار من وز درون من نجست اصرار من من به هر جمعیتی نالان شدم جفت بدحالان و خوشحالان شدم هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش