من یه زنم که این بار با احساس نیست من یه مانکنم از جنس پلاستیک من همونم که سی سال تو انباری بودم و با هر نگاهی محکوم به همخوابی شدم اون که رفتار میشه باهاش عینِ برده اون که ارزشِ قانونیش نصف مرده من دنیام کبود همرنگِ چشماتن و هر روز طعمه ی گشت ارشادم یه زنم که همیشه یه مرد بوده اون که یک تنه زندگیشو چرخونده بگو دردامو به کی بگم انصافاً ؟ من قبل از این که زن باشم انسانم حاملهم ... از حجاب زندانی محترم از آزارِ جنسیِ دخترم از پیکرِ شوهرم که فرسوده از خدایی که پسرمو ترسونده از سُنَّتِ وحشی از سرنوشت سرکوب شدم و غیرت شکل گرفت واسه جنگیدن اشعارِ فروغ هست ببین هزینهمون نسرینِ ستودهست ولی چقدر شناختیمش ؟ ... چقدر شناختیمش ؟ باید محکم باشم عینِ پتکِ آهنگر لب و دهنمو دوختن از اول سوخت مثل شمع چون که مجبوره شدیم یه زن با زخمای مردونه باید محکم باشم عینِ پتکِ آهنگر لب و دهنمو دوختن از اول سوخت مثل شمع چون که مجبوره شدیم یه زن با زخمای مردونه من یه زنم ؛ که دوست داره مستقل باشه حالا دنیامون هر چقدر که مستبد باشه من یه انسانم ؛ اما محکوم به زن چون با مردمی در افتادم نامرد بزن به اون مادری که دخترش تو زندان خوابه تو اون خونه ای که پدر یه زندانبانه بگو دمش گرم ... مگه چند نفرن عینِ من تو کشور ؟ آ . زخمی ام قدر زن بودنم قدر سختیاش قدر هشت سال جنگ قدر زخمیاش قدر صادرات زنان به سمت عرب قدر فحش خوردنم زیر مشت و لگد بگو مسئولِ این همه جنایت کیه ؟ تو این کشورِ لعنتی حقم چیه ؟ نه من نقطه ای ضعیف روی بختتم و نه عروسکی مضطرب روی تختتم من نه خیلی ساده ، و نه خیلی لاتم و نه اسیرِ نیم وجبِ لای پاتم من یه زنم که دوست داره مستقل باشه حالا دنیامون هر چقدر که مستبد باشه ... باید محکم باشم عینِ پتکِ آهنگر لب و دهنمو دوختن از اول سوخت مثل شمع چون که مجبوره شدیم یه زن با زخمای مردونه باید محکم باشم عینِ پتکِ آهنگر لب و دهنمو دوختن از اول سوخت مثل شمع چون که مجبوره شدیم یه زن با زخمای مردونه