شب گواه چیست؟ گواه جنگ یا صلح بین دو لوند گواه اتحاد رنگ ها به تیرگی گواه بزم بین دو کمند شب شروعی دیگر است وسط روز به خاک افتادن وسط روز بود که ریختنم ریختم و هی ریخته شدم ریخته تر از اشکاتون آدما از افسار گسیختم آجرام عمارتی بوده کهن که الان بیریختن تا شنیده میرود رنگ ز رخسارم باز شنیدم بر تن هر نارون افتاده خزون به روی شیشه هر پنجره میکوبد برگ خزهای بر جدار سینه این پیکره میکشد مو تو میخوای شاد باشم چطوری؟ من کیام جز یه کولی؟ من کیام جز یک بنا؟ زاده دستان زبر یه بنّا عمارتم بیش از یک عبارتم من خود خاطرهام چون که پیره اصالتم به دل سنگ تو آدم آنچنان دل دادم که هنوز انعکاس خندههای کودکی رو میشنوم از پیچش پلکانم تو بیا ریخته گر تیشهی تو پنجه کشد بر جانم تو نوازشگر هر تارتار پودمی من ساز غروب بهتانم ابراهیم بزن آن ضربه که نوازنده زند بر تارم من واسه مرد و زن و بچهی این پیکره یه حس امنیتم مثلا سربازم مهرهای پر دشمن جونم کف مشتم جنگ و عرق،اشک و عذابش مال من بوده وقتی قلعه رفته پشتم یه موج بلندم که بنا بر این خاکم کرکرههام خونیه شیشههام دودیه پنجره هام چوبیه،چشم من اینجوریه تو بزن تبر بش خوب گوش بده به این دژ من اهل بخششم پنجرههام عین پلک چشم تو وامونده شدن تا یه روزی بسته شن ریختگر بیلتو،تیشهتو کمون و تیرتو رو زمین بشونش به تنم تکیه بزن بگو به اون مردی که بت گفته بزن بکوبش من پر از غبارم از وقتی که اون رفته فقط مونده ازش خاطرهی کبودش تو میخوای دل به کدوم سینه بدم؟ واست از کجای این سینه بگم؟ پیرهنت خاکیه چون که گذر کردی ازم پیرهنم خاکیه چون زمان گذر کرده ازم گفته محکم بزنم بلرزم تا که از این پهنه برم نمیدونی عمریه من تلو تلو میخورم از باغ تاک مجاورم سکون مطلقم ساکنینم مهاجرن...